کسانی که پشت پرده اصولگرایی هستند به زودی مشتشان بازخواهد شد
اصولگرایان در انتخابات نتوانستند موفق عمل کنند، ارزیابی و تحلیل شما از این شکستهای پی در پی چیست؟
اولا باید بگویم شخصا از ابتدا اصولگرا بوده ام و امروز هم خود را از اصولگرایان میدانم، علتش هم این است که به یک شرایط و خاستگاهی پایبند بوده و هستم که این شرایط در چارچوب اصولگرایی تعریف میشود. تا زمانی که اصولگرايي دايره بازي داشت ايامي بود كه افرادي امثال من اصولگرا تعريف ميشديم، شکستی اگر بود شکست مایه قدرت بوده است به این معنا که اگر افتادیم توانستیم سریع و با قدرت بلند شویم. بنابراین اصولگرایان موفق بودند اما سوال اینجاست که این اصولگرایان جدید چرا اینقدر شکست میخورند؟ با تمام احترامی که برایشان قائل هستم باید بگویم این طیف از اصولگرایان افراد سیاسی عالمی نبودند.
به عبارت دیگر سیاست مقدمه ای میخواهد که آنها نداشتند. منصب و قدرت اصولگرایی پیدا کرده بودند یا تریبون اصولگرایی در اختیار داشتند اما این موارد دلیلی بر اصولگرا بودنشان نبود، اگر خوب بخواهیم فکر کنیم باید بگوییم اصولگرایی از فهم و فراست و بینش سیاست، بالا آمد و شکل گرفت که اگر بخواهم مصادیق بارز آن را نام ببرم باید به برخی چهرههای اوایل انقلاب برگردیم که هیچکدام از آنها زنده نیستند بعد از آن دوره به مرور افرادی وارد شدند؛ با ورود افراد ناوارد در کنار افراد کارکشته هرچند موجب شد تا انتقال تجربه صورت بگیرد اما یک فاصله ای هم افتاد؛ این تازه واردها به منصب و مقام رسیدند و وقتی به منصب رسیدند اصولگرایی را در منصب دیدند و اين فضا باعث شد رنگ و بوي اختلاف و درگيري پيش آيد.
ما در جریان اصولگرایی افرادی مانند آیت الله مهدوی کنی، عسگراولادی و آقای ناطق نوری را داشتیم که از درک بالایی برخوردار بودند، سیاست را میشناختند و اعتقاد محکم دینی داشتند. براین اساس کارها را دنبال میکردند؛ دیگران که آمدند قدرت اصولگرایی را از منصب گرفتند نه از سیاست و سابقه و دانش سياسي. افراد میخواستند به مقامی برسند اما توانی نداشتند لذا میخواستند تظاهر به توانمندی کنند، به همین دلیل شدند متملقین اصولگرا و به همین دلیل شکست خوردند.
یعنی از اصول اصولگرایی خارج شدند؟
نه؛ شعارها و حركات اصولگرایی را دنبال کردند اما از زیربنا پخته نبودند؛ درواقع تعلیم رانندگی دیدند اما راننده نبودند. دلیل این ناپختگی هم همان بود که اشاره کردم ؛بعضي منصب گرفتند و مقامشان بالا رفت خود را باور کردند و مغرور شدند و توجه نداشتند كه مقام و شهرت دليل بر پختگيها و تجربهها نيست.
یک مثالی میزنم زمانی یک تریلی در یک محلی گیر کرده بود و تمام خیابان را بند آورده بود، راننده آن یک جوان بود مرد پیری به آن جوان گفت پایین بیاید و خود نشست و به سرعت راه را باز کرد. متاسفانه اصولگرایان جوان پشت تریلی پستهاي انقلاب نشستند به خیال اینکه راننده هستند اما رانندگی نمیدانستند این شد که ترافیک ایجاد کردند در این وضعیت است که با شکست مواجه میشوند.
اصولگرایان پخته، زحمت کشیده و فهمیده به کنار رفتند و اصولگرایانی که با منصب و مقام اصولگرا شدند کار را به دست گرفتند؛ آنها تریبون داشتند اما فهم سیاسی نداشتند لذا به جای قدم برداشتن شعار میدادند و مانع به كار گيري برنامههاي پخته بلند مدت ميشدند.
مشکل دوم این است که اینها هیچ وقت با هم کنار نمیآیند، اصلا یکدیگر را درک نمیکنند، تنها جايگاه خود را میفهمند در حالی که اصولگرایان سنتی یا قدیمی با یکدیگر تفاهم داشتند، امورات خود را براساس مشورت رای گیری به پیش میبردند انتخابات سوم مجلس به محض اینکه پیشنهادی برای کنارهگیری میشد افراد پیش قدم میشدند و میگفتند فلان فرد ماندنش ارجحیت دارد اما امروز قبول نمیکنند و باید به زور گفت که کناره گیری کنند. لذا اصولگرایان امروز هويتا اصولگرا نبوده و نیستند برای همین شکست خوردند یا به عبارت دیگر از دیانت خوبی برخوردار بودند اما فهم سیاسی نداشتند؛ من با تمام احترامی که برای آنها قائل هستم اما از انتخابهايشان نگران بودم و همراهیشان نکردم چرا كه اين افراد به اصطلاح اصولگرایان نمیدانستند چه میکنند. ما برای نظام کار میکنیم و هرچه به سود نظام است را میخواهیم حال اسمش هرچه میخواهد باشد.
در جریان انتخابات اخیر سازوکار جمنا از سوی اصولگرایان روی میز قرار گرفت، جبههای که به منظور وحدت در اصولگرایان مطرح شد، چقدر عملکرد این جبهه توانست در راستای وحدت باشد؟
این جبهه هم نتوانست موفق شود. اصل ماجرا این است که اصولگراها به اسم وحدت دور هم جمع میشوند ولی اینها قادر به تصمیم گیری نیستند. در همین جبهه هم از پشت صحنه به آنها میگفتند که چه باید بکنند. ما با این رفتار مشکل داشتیم، آنچه میدیدیم با آنچه واقعیت بود تفاوت داشت. درواقع آنها که ویترین جمنا بودند عامل دست دیگران بودند لذا شکست هم خوردند. من مثالی برای شما میزنم وقتی به تماشای یک گروه اکستر مینشینید آنچه مشاهده میکنید نوازندههایی هستند که با صدای ساز خود یک موسیقی را ایجاد میکنند اما در اصل آن رهبر ارکستر است که هدایت میکند صدای کدام ساز بلندتر باشد. عینا وضعیت اصولگرایان این چنین است که در ظاهر نمودی دارند اما در باطن و پشت پرده دیگران هستند که نقش آفرینی میکنند.
پشت پرده چه کسانی هستند؟
افرادی که قدرت طلب هستند و همانطور که گفتم پشت پرده هستند؛اثبات اينكه چه كساني هستند راحت نيست اما آثارش هم قابل انكار نيست.
جمنا یک جمعیت سه هزار نفری را در آن همایش معروف جمع کرد اولا این سوال مطرح میشود که چطور توانست این کار را انجام دهد و دوم اینکه تامین چنین بودجه ای محل بحث شد و …
ببینید اصولگرایان قدیم میگفتند بیایید تا بررسی کنیم این اصولگرایان میگویند بیایید تا پست یا مسوولیتی بدهیم. به عبارت دیگر وقتی وعده مقام و منصب داده میشود افراد سریعتر جمع میشوند و هزینه هم از سوی افراد پشت پرده تامین میشود. یعنی وقتی میپرسید چطور جمع میشوند باید گفت محرک در پشت پرده داشتند؛ در پاسخ به سوال چطور خرج میکردند هم باید گفت آنهایی که میخواستند اصولگرایان ابزاری در دست آنها باشند هزینه هم میکردند.
گفته شد ارگانهای نظامی حامی جمنا بودند؟
من نمیتوانم این را بگویم اما نیروهایی در جمنا هستند که در ارگانهای نظامی هم حضور دارند.
ارتباط اصولگرایان با بدنه اجتماعی را چگونه ارزیابی میکنید؟ فکر نمیکنید امروز یک گسل جدی میان این جریان و مردم وجود دارد؟
کلا وقتی کسی در کار خود خردمند نباشد از جامعه بیرون است چرا که فقط آنچه در فکر خودش هست را مرجع میداند. اصالت اصولگرایی با مردم بودن و در کنار مردم بودن است اما اصولگرایان امروز این منش را ندارند آنها به چيزهاي ديگري میاندیشند بدون درک مردم. واقعيات و شايد هم خواست اكثريت را ملاك نمي دانند هرچند بعضي هم که سعه صدر ندارند.
پیش بینی من این است که افرادی که پشت پرده هستند و اصولگرایی را به این روز رساندند به زودی مشت شان باز خواهد شد و دستشان برای مردم رو میشود. من به شما میگوییم این اتفاق خیلی دور نیست و شاید در اوایل دولت آقای روحانی این اتفاق رخ میدهد به گونه ای که حامیان اصلی تفكرات آقای هاشمی رفسنجانی جلو میآیند امور را به دست میگیرند و آنها منزوی خواهند شد.
به نظر شما آیا لازم نیست گفتمان اصولگرایی تغییر کند؟ در واقع زمان اصلاح ساختاری و گفتمانی جریان اصولگرا فرا نرسیده است؟
گفتمان اصولگرایی به کل عوض شده است چراکه آن چه انقلاب را به وجود آورده است رفتاری نیست که امروز این طیف از اصولگرایان از خود نشان میدهند. ما در گذشته رویکردی برای حفظ نظام داشتیم که امروز آن رویکرد پاسخگو نیست.
یا موضوعی را که قبلا مطرح و مورد استقبال قرار میگرفت امروز باز میخواهند تکرار کنند درحالی که امروز دیگر آن جایگاه ويا خواستگاه را ندارد. بسیاری از پیشنهادها و برنامه ریزیها در یک زمانی جواب میداد امروز جواب نمیدهد. شما نگاه کنید به شعارهایی که مطرح میشود باید گفت دیگر بعضي شعارهای تجمعات اول انقلاب جوابگوی نیاز امروز جامعه نیست. اصولگرایان تکرار گذشته میکنند و خود ابتکاری ندارند.